با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stare

ster steə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stared
  • شکل سوم:

    stared
  • سوم شخص مفرد:

    stares
  • وجه وصفی حال:

    staring

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2
خیره نگاه کردن، زل زدن، از روی تعجب و یا ترسناک کردن، خیره شدن
- It is impolite to stare at people.
- خیره‌شدن به مردم بی‌ادبی است.
- she stared into my eyes and said "you're lying!"
- به چشمانم خیره شد و گفت: «دروغ می‌گی!»
- don't stare at the neighbor's daughter!
- به دختر همسایه زل نزن!
- Loneliness stares between the lines of his poetry.
- تنهایی در لابه‌لای سطرهای شعر او به چشم می‌خورد.
- to stare somebody into confusion
- با خیره شدن به کسی او را دستپاچه کردن
- Danger stared us in the face.
- با خطر رودررو شدیم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
نگاه خیره، چشم‌دوزی
- There was hostility in his stare.
- نگاه خیره‌ی او خصومت‌آمیز بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stare

  1. verb gape, watch
    Synonyms: beam, bore, eagle eye, eye, eyeball, fix, focus, gawk, gaze, glare, glim, goggle, lay eyes on, look, look fixedly, ogle, peer, rivet, rubberneck, take in
    Antonyms: ignore

Phrasal verbs

  • stare down

    متقابلاً به کسی خیره شدن و او را از رو بردن

Idioms

  • stare someone in the face

    1- به صورت کسی خیره شدن، به کسی براق شدن 2- روبه‌رو شدن با، مواجه شدن، رودررو شدن

ارجاع به لغت stare

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stare» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stare

لغات نزدیک stare

پیشنهاد بهبود معانی