با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Start Off

stɑrt ɔf stɑːt ɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb A1
شروع کردن، آغاز کردن، راه‌اندازی کردن
- Let's start off by introducing ourselves to each other.
- بیایید با معرفی خودمان به یکدیگر شروع کنیم.
- The race will start off at 9:00 am sharp.
- مسابقه از ساعت ۹ صبح آغاز خواهد شد.
phrasal verb
شروع به حرکت کردن، شروع کردن سفر، راه افتادن
- We should start off early tomorrow to avoid traffic on the way.
- برای نخوردن به ترافیک در راه، باید فردا زود شروع به حرکت کنیم.
- Let's start off by heading towards the beach for a relaxing day.
- بیایید سفر کردن به‌سمت ساحل در یک روز آرام را شروع کنیم.
phrasal verb
(وادار به) شروع کاری کردن
- She started his daughter off on the piano.
- او دخترش را وادار به شروع نواختن پیانو کرد.
- The coach instructed the players to start off the game with a strong offense.
- مربی به بازیکنان دستور داد که بازی را با حمله‌ی قوی شروع کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد start off

  1. phrasal verb Begin
  2. phrasal verb Set out on a trip
  3. phrasal verb Begin one's life or occupation
  4. phrasal verb Begin again; to return to the beginning

ارجاع به لغت start off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «start off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/start-off

پیشنهاد بهبود معانی