با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stave

steɪv steɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
میله نردبان، چماق، دنده بشکه، چوب، شیارهای نازک چوب، لوله آب، شبیه لوله، ایجاد سوراخ کردن، شکستن، ریزش کردن، به شکل چوب دستی یا چماق و غیره درآوردن، با چماق زدن، کوبیدن، (موسیقی) روی خط حامل نوشتن، حامل، بند شعر
- The side of the boat was staved in by the collision.
- پهلوی قایق در اثر تصادم فرو شکسته شده بود.
- He borrowed more money in order to stave off bankruptcy.
- برای جلوگیری از ورشکستگی پول بیشتری قرض کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stave

  1. noun A crosspiece between the legs of a chair
    Synonyms: staff, stick, rod, rung, round
  2. noun A fairly long straight piece of solid material used especially as a support in walking
    Synonyms: cane, staff, stick, walking stick
  3. noun One of several thin slats of wood forming the sides of a barrel or bucket
    Synonyms: lag
  4. verb Burst or force (a hole) into something
    Synonyms: stave-in

Phrasal verbs

  • stave off

    طفره رفتن، به تأخیر انداختن، (تا مدتی) جلوگیری کردن

ارجاع به لغت stave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stave

لغات نزدیک stave

پیشنهاد بهبود معانی