امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stint

stɪnt stɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb noun
محدود کردن، کوتاهی کردن، مضایقه کردن، کم دادن، به قناعت واداشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He performed his stint satisfactorily.
- کارهای محوله‌ی خودش را خوب انجام داد.
- a two-year stint as a newspaper reporter
- خدمت دو‌ساله به‌عنوان گزارشگر روزنامه
- without stint
- بی‌مضایقه
- America helped her allies without stint.
- امریکا بدون مضایقه به متحدان خود کمک کرد.
- They will have to stint themselves for months to buy a bicycle.
- برای خریدن یک دوچرخه مجبور خواهند بود ماه‌ها صرفه‌جویی کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stint

  1. noun period of responsibility
    Synonyms:
    assignment bit chore consignment duty job participation quota share shift spell stretch task term time tour turn work
  1. verb economize; hold back
    Synonyms:
    be frugal begrudge be parsimonious be sparing be stingy confine cut corners define go easy on grudge limit make ends meet penny-pinch pinch restrain roll back save save for rainy day scrape scrimp skimp on sock away spare squirrel stash tighten belt withhold
    Antonyms:
    spend

ارجاع به لغت stint

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stint» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stint

لغات نزدیک stint

پیشنهاد بهبود معانی