امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stock

stɑːk stɒk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stocked
  • شکل سوم:

    stocked
  • سوم‌شخص مفرد:

    stocks
  • وجه وصفی حال:

    stocking
  • شکل جمع:

    stocks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
اقتصاد موجودی، مایه، سهام، ذخیره، موجودی کالا، سرمایه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He have sold our stock of books.
- موجودی کتاب‌های خود را فروخته‌ایم.
- preferred stocks
- سهام ممتاز
- common stocks
- سهام عادی
- stock market
- بازار سهام
- stock seller
- فروشنده‌ی سهام
- a stock clerk
- منشی انبار (داری)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
ارزش، اعتبار
- I put little stock in her testimony.
- به شهادت او اهمیتی نمی‌دهم.
- He takes no stock in human rights.
- او ارزشی برای حقوق انسانی قائل نیست.
- His stock with the electorate remains high.
- رأی‌دهندگان هنوز برای او اعتبار زیادی قائل‌اند.
noun countable
دودمان، نیا، ریشه
- Saman became the stock of a new dynasty.
- سامان سردودمان سلسله‌ا‌ی جدید شد.
- She comes of good stock.
- اصل و نسب او خوب است.
- Humans are usually divided into four stocks.
- معمولاً بشر را به چهار نژاد تقسیم می‌کنند.
- Persian belongs to the Indo-European stock.
- فارسی به خانواده‌ی زبان‌های هند‌ و اروپایی تعلق دارد.
noun countable
کنده، تنه، ته ساقه
- The stock of a plane in which the cutting blade is inserted.
- بدنه‌ی رنده‌ی نجاری که تیغه‌ی برنده در آن جاسازی شده است.
noun countable
قنداق تفنگ
verb - transitive
انبار کردن، ذخیره کردن، به موجودی افزودن
- to stock a plow
- دستگاه شخم را دارای چارچوب کردن
- to stock a pond with fish
- استخری را دارای ماهی کردن
- to stock a shop with the latest fall fashions
- فروشگاهی را دارای آخرین مدهای پاییزی کردن
- The garrison was well stocked with food and ammunition.
- پادگان دارای آذوقه و مهمات زیاد بود.
- an intelligent girl, her head well stocked with ideas
- دختری باهوش که کله‌اش پر از اندیشه (فکرهای تازه) است
- Worried about another earthquake, people started stocking up on food and water.
- مردم چون نگران یک زلزله‌ی دیگر بودند شروع کردند به اندوختن خوراک و آب.
- Most bookshops do not stock encyclopedias.
- اغلب کتاب‌فروشی‌ها دایرة‌المعارف عرضه نمی‌کنند.
- to stock up for the Nowruz trade
- برای کاسبی ایام نوروز کالا تهیه کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
حاضر، موجود، دم دست، در انبار، آماده
adjective
معمولی
- stock sizes
- اندازه‌های معمولی
- the stock model of an automobile
- مدل معمولی یک اتومبیل
- a stock excuse
- بهانه‌‌ای عادی
- the government's stock answer to these criticisms
- پاسخ همیشگی دولت به این خرده‌گیری‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stock

  1. adjective commonplace
    Synonyms:
    banal basic common conventional customary dull established formal hackneyed normal ordinary overused regular routine run-of-the-mill set standard staple stereotyped traditional trite typical usual worn-out
    Antonyms:
    different original unusual
  1. noun merchandise
    Synonyms:
    accumulation array articles assets assortment backlog cache choice commodities fund goods hoard inventory nest egg produce range reserve reservoir selection stockpile store supply variety wares
  1. noun animals raised on a farm
    Synonyms:
    animals beasts cattle cows domestic farm animals flock fowl herd hogs horses livestock pigs sheep swine
  1. noun ancestry
    Synonyms:
    background breed clan descent extraction family folk forebears house kin kindred line lineage line of descent parentage pedigree race species strain tribe type variety
  1. noun investment in company
    Synonyms:
    assets blue chips bonds capital convertible funds over-the-counter paper property share
  1. noun estimation, faith
    Synonyms:
    appraisal appraisement assessment confidence count dependence estimate evaluation figure hope inventory judgment reliance review trust
    Antonyms:
    fact truth
  1. verb supply with merchandise
    Synonyms:
    accumulate amass carry deal in equip fill furnish gather handle have hoard keep keep on hand lay in provide provision put away reserve save sell stockpile store stow away trade in
    Antonyms:
    deplete use up waste

Collocations

  • in stock

    موجود، آماده‌ی فروش یا تحویل، در انبار، در فروشگاه، در دسترس

  • on the stocks

    (در مورد کشتی و غیره) در دست ساختمان

  • take stock

    1- صورت موجودی را تهیه کردن، (از موجودی انبار یا مغازه و غیره) فهرست تهیه کردن 2- ارزیابی کردن، برآورد کردن

Idioms

  • out of stock

    (کالای انبار یا فروشگاه و غیره) ناموجود، تمام (شده)

ارجاع به لغت stock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stock

لغات نزدیک stock

پیشنهاد بهبود معانی