با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stratify

ˈstrætəˌfaɪ ˈstrætɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
چینه‌چینه کردن، طبقه‌طبقه کردن
- a stratified rock
- سنگ مطبق
- There is no society that is not stratified.
- جامعه‌ی قشر‌بندی‌نشده وجود ندارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stratify

  1. verb
    Synonyms: laminate, flake, scale

ارجاع به لغت stratify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stratify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stratify

لغات نزدیک stratify

پیشنهاد بهبود معانی