با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Straw

strɒː strɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    straws

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
کاه، حصیر، پوشال، خس
- The horse happily munched on the straw in its stall.
- اسب باخوش‌حالی از کاهی که در طویله‌اش بود، می‌خورد.
- a straw-filled mattress
- تشک پرشده از کاه
noun countable C2
نی
- to drink milk through a straw
- با نی شیر نوشیدن
- I prefer to use a metal straw to reduce waste.
- من ترجیح می‌دهم از نی فلزی برای کاهش مواد دورریختنی استفاده کنم.
adjective noun countable uncountable
(الیاف) حصیری، قیطان، ساخته‌شده از نی
- She carefully wove a colorful straw hat for the summer.
- او به‌دقت یک کلاه حصیری رنگارنگ برای تابستان بافت.
- The artisan expertly braided the straw to create a beautiful basket.
- استاد به‌طرز ماهرانه‌ای نی را بافت تا یک سبد زیبا ایجاد کند.
adjective noun countable
(چیزی) کم‌ارزش، بی‌اهمیت، (مجازاً) پشیز
- I don't care a straw.
- اصلاً به آن چیز کم‌ارزش اهمیت نمی‌دهم.
- His opinion is not worth a straw.
- عقیده‌ی او پشیزی هم نمی‌ارزد.
adjective noun uncountable
رنگ زرد کهربایی
- The walls of the cottage were painted in a warm, straw hue.
- دیوارهای کلبه با رنگی گرم و زرد کهربایی رنگ‌آمیزی شده بود.
- The wine had a straw hue, indicating its age.
- این شراب رنگ کهربایی داشت که نشان‌دهنده‌ی سن آن بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد straw

  1. noun A variable yellow tint; dull yellow, often diluted with white
    Synonyms: hay, stalk, fodder, silage, panic, culm, flaxen, attempt, be desperate, litter, try anything, chaff, pale yellow, mulch, make a hopeless attempt, evidence, platting, indication, ocher, husk, sennet, signal, shuck, stem, primrose, tatami, stubble, wheat
  2. noun A thin paper or plastic tube used to suck liquids into the mouth
    Synonyms: drinking-straw
  3. verb Spread by scattering ( is archaic)
    Synonyms: strew

Idioms

  • straw in the wind

    نشانه‌ای از آینده که احتمال دارد به وقوع بپیوندد، اشاره‌ای جزئی به تحولات احتمالی آینده

  • grasp (or clutch or catch) at a straw

    به هر دری زدن، تلاش مذبوحانه کردن

  • the last straw (that breaks the camel's back)

    آخرین کاه (که کمر شتر را می‌شکند)، رسیدن کارد به استخوان، تجاوز از حد

  • make bricks without straw

    بدون وسایل لازم اقدام به کاری کردن

  • not worth a damn (or a straw etc.)

    کاملاً بی‌ارزش

  • the last straw

    تیر خلاص، موردی که باعث می‌شود کارد به استخوان برسد (آخرین کار از مجموعه‌ای از کارها که دیگر برای فرد قابل‌تحمل نیست و کاسه‌ی صبر او را لبریز می‌کند)

ارجاع به لغت straw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «straw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/straw

لغات نزدیک straw

پیشنهاد بهبود معانی