با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Stride

straɪd straɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    strode
  • شکل جمع:

    strides

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
گام‌های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، گشاد‌گشاد راه رفتن، قدم زدن، قدم، گام، شلنگ زدن
- A tall man was striding along the road.
- مرد بلند‌بالایی در راستای جاده با گام‌های کشیده راه می‌رفت.
- The boy strode over the gutter.
- پسر با یک گام از جوی رد شد.
- within four strides of the window
- در چهار‌قدمی پنجره
- the strides made in recent years
- پیشرفت‌های چند سال اخیر
- to make rapid strides
- پیشرفت سریع کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stride

  1. verb walk purposefully
    Synonyms: clump, drill, march, pace, parade, pound, stalk, stamp, stomp, striddle, stump, traipse, tramp, tromp

Idioms

ارجاع به لغت stride

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stride» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stride

لغات نزدیک stride

پیشنهاد بهبود معانی