با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉
شرکت در نظرسنجی

    Strut

    strʌt strʌt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      strutted

    • شکل سوم:

      strutted

    • سوم شخص مفرد:

      struts

    • وجه وصفی حال:

      strutting

    • شکل جمع:

      struts

    معنی و نمونه‌جمله

    noun verb - transitive adverb
    خرامیدن، خرامش، قدم زنی با تبختر
    - The rooster strutted around the hens.
    - خروس در اطراف مرغ‌ها جولان می‌داد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد strut

    1. verb walk pompously
      Synonyms: flaunt, flounce, grandstand, mince, parade, peacock, play to audience, prance, put on airs, sashay, show off, stalk, stride, swagger, swank, sweep

    ارجاع به لغت strut

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «strut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/strut

    لغات نزدیک strut

    پیشنهاد بهبود معانی