امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stump

stʌmp stʌmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stumped
  • شکل سوم:

    stumped
  • سوم‌شخص مفرد:

    stumps
  • وجه وصفی حال:

    stumping
  • شکل جمع:

    stumps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کنده (درخت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The children used the tree stump as a table during their outdoor picnic.
- بچه‌ها در پیک‌نیک در فضای باز از کنده‌ی درخت به عنوان میز استفاده می‌کردند.
- The old oak tree had a massive stump after it was cut down.
- درخت بلوط کهن‌سال پس از بریده شدن، کنده‌ی بزرگی داشت.
noun countable
ته، ته‌مانده (مداد و سیگار و غیره)
- the stump of a pencil
- ته مداد (که بقیه‌اش تراشیده شده است)
- She crushed the stump of her cigarette under her shoe.
- ته‌مانده‌ی سیگارش را زیر کفشش له کرد.
noun countable
قسمت باقی‌مانده (از عضو قطع‌شده‌ی بدن)
- The stump of his arm served as a constant reminder of the accident.
- قسمت باقی‌مانده‌ی بازویش همواره یادآور آن حادثه بود.
- The athlete's stump didn't hinder his performance.
- قسمت باقی‌مانده بدن این ورزشکار مانع عملکرد او نشد.
noun countable
ورزش میله (در کریکت)
- The batsman's foot hit the stump.
- پای گوی‌زن به میله خورد.
- The groundskeeper replaced the old stumps with new ones before the match.
- پیش از مسابقه، متصدی نگهداری محوطه میله‌های قدیمی را با میله‌های جدید جایگزین کرد.
verb - intransitive verb - transitive
با گام‌های سنگین راه رفتن، گروپ‌گروپ راه رفتن، تاپ‌تاپ راه رفتن
- Soldiers wearing black boots stumped the street.
- سربازانی که پوتین‌های سیاه پوشیده بودند در خیابان با گام‌های سنگین راه می‌رفتند.
- The hiker stumbled and stumped over the uneven terrain.
- کوهنورد تلوتلو می‌خورد و روی زمین ناهموار گروپ‌گروپ راه می‌رفت.
verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی آمریکایی سیاست برای سخنرانی انتخاباتی دور ... راه افتادن، مبارزه‌ی سیار انتخاباتی کردن
- She stumped across the district,
- برای سخنرانی انتخاباتی دور ناحیه راه افتاد.
- The politician stumps from city to city.
- این سیاستمدار از شهری به شهر دیگر مبارزه‌ی سیار انتخاباتی می‌کند.
verb - transitive
ورزش سوزاندن، از بازی خارج کردن (توپ‌زن) (در کریکت)
- The fielder stumped the batter.
- بازیکن انتهای زمین توپ‌زن را سوزاند.
- The opposing team successfully stumped the batter.
- تیم حریف توپ‌زن را با موفقیت از بازی خارج کرد.
verb - transitive
گیج کردن، سردرگم کردن
- This problem has had me stumped for years.
- این مسئله سال‌هاست که مرا سردرگم کرده است.
- Despite hours of research, the origins of the ancient artifact continued to stump archaeologists.
- علی‌رغم ساعت‌ها تحقیق، منشا این اثر باستانی همچنان باستان‌شناسان را گیج کرده است.
verb - intransitive
در حمایت از سیاستمدار یا عقیده‌ای صحبت کردن
- She stumps for her favorite politician every chance she gets.
- در هر فرصتی که به دست می‌آورد در حمایت از سیاستمدار محبوبش صحبت می‌کند.
- He enjoys stumping for his innovative business ideas.
- از صحبت کردن در حمایت از ایده‌های تجاری نوآورانه‌اش لذت می‌برد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی جایگاه سخنرانی، محل سخنرانی
- The candidate delivered an impassioned speech from the stump.
- این کاندیدا سخنرانی پرشوری را در جایگاه ایراد کرد.
- The local park became a popular stump for people to express their opinions on various issues.
- این پارک محلی به محل سخنرانی محبوبی برای مردم تبدیل شد تا نظرات خود در مورد مسائل مختلف را بیان کنند.
noun countable
خپل، کوتوله‌ی چاق (و قوی)
- The stump stood out in the crowd.
- خپل در میان جمعیت به چشم می‌آمد.
- The stump waddled down the street.
- کوتوله‌ی چاق در خیابان اردک‌وار راه می‌رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stump

  1. noun end piece
    Synonyms:
    butt end projection stub tail end tip
  1. verb confuse, bewilder
    Synonyms:
    baffle bring up short confound dumbfound foil mystify nonplus outwit perplex puzzle stagger stick stop stymie
    Antonyms:
    explain explicate help
  1. verb walk with deliberation
    Synonyms:
    barge clomp clump galumph lumber plod stamp stomp stumble trudge

Idioms

  • up a stump

    (عامیانه) گیج، هاج‌وواج، دستپاچه

ارجاع به لغت stump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stump

لغات نزدیک stump

پیشنهاد بهبود معانی