با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Subservience

səbˈsɜːrviəns səbˈsɜːvɪəns
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

املای قدیمی این لغت: subserviency

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
فرمان‌برداری، اطاعت، سرسپردگی (بی‌چون‌وچرا)
- The team's success was largely due to their subservience to their coach's strategies.
- موفقیت این تیم بیشتر به دلیل اطاعت از استراتژی‌های مربی بود.
- Unfortunately, in many cultures, women are expected to show subserviency to their husbands.
- متأسفانه در بسیاری از فرهنگ‌ها، از زنان انتظار می‌رود که نسبت به شوهران خود فرمان‌برداری نشان دهند.
- The culture of subservience within the organization stifled creativity and innovation.
- فرهنگ سرسپردگی در سازمان، خلاقیت و نوآوری را خفه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subservience

  1. noun In a subservient state
    Synonyms: subservientness
  2. noun Abject or cringing submissiveness
    Synonyms: servility, obsequiousness

ارجاع به لغت subservience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subservience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subservience

لغات نزدیک subservience

پیشنهاد بهبود معانی