با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Substrate

ˈsəbˌstret ˈsʌbstreɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
زیست‌شناسی رشدمایه (هر ماده‌ای که نیاز غذایی و بستر زیست ریزاندامگان‌ها را فراهم کند)
- In laboratory experiments, petri dishes are used as a substrate for cultivating bacteria and fungi.
- در آزمایشات آزمایشگاهی، از ظروف پتری به عنوان رشدمایه‌ای برای کشت باکتری‌ها و قارچ‌ها استفاده می‌شود.
- The bacteria in the soil depend on organic matter as their substrate for growth and reproduction.
- باکتری‌های موجود در خاک به مواد آلی به عنوان رشدمایه‌ی خود برای رشد و تولید مثل وابسته هستند.
noun countable
شیمی پیش‌ماده، سوبسترا، بستر
- The enzyme needs a specific substrate to catalyze the chemical reaction.
- آنزیم برای کاتالیز کردن واکنش شیمیایی به پیش‌ماده‌ی خاصی نیاز دارد.
- The chemist carefully measured the amount of substrate needed for the experiment.
- شیمی‌دان مقدار سوبسترای مورد نیاز برای آزمایش را به‌دقت اندازه‌گیری کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد substrate

  1. noun Any stratum or layer lying underneath another
    Synonyms: substratum
  2. noun An indigenous language that contributes features to the language of an invading people who impose their language on the indigenous population
    Synonyms: substratum

ارجاع به لغت substrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «substrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/substrate

لغات نزدیک substrate

پیشنهاد بهبود معانی