با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Such

sʌtʃ sʌtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb pronoun A2
چنین، یک‌چنین، این قبیل، این‌جور، این‌طور
- a man such as his father
- مردی همچون پدرش
- Such love as his is seldom seen.
- عشقی مثل عشق او کمتر دیده می‌شود.
- Such was her nature.
- خصلت او چنین بود.
- such a food
- چنین خوراکی
- pens and pencils and such things
- قلم و مداد و چنین چیزهایی (این چیزها)
- such good news
- خبری به این خوبی (اینچنین خوب)
- at such time as you go
- هرگاه که بروی
- in such a way that no one would know
- به روشی که هیچ‌کس نداند
- Such women are rare.
- این‌گونه زن‌ها نادرند.
- embarrassed by such praise
- خجل از آن همه تعریف
- My joy was such that I wept.
- شادی من آن‌گونه بود که گریه کردم.
- such as live by the sword
- آنانکه از راه شمشیر زندگی می‌کنند
- Money, as such, means nothing.
- پول به‌خودی‌خود اهمیتی ندارد.
- fruits such as apples and oranges
- میوه‌هایی از قبیل سیب و پرتقال
- The house , such as it is , is at your disposal.
- خانه با آنکه قابلی ندارد، در اختیار شماست.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد such

  1. adverb, pronoun aforementioned, specific
    Synonyms: aforesaid, akin, alike, analogous, comparable, corresponding, equivalent, like, parallel, said, similar, such a one, such a person, such a thing, suchlike, that, the like, this

Collocations

  • as such

    به‌خودی‌خود، به‌تنهایی، خودش

  • such as

    همچون، از قبیل، آن‌هایی که

  • such as it is (a was)

    هرچه که باشد، ناقابل

ارجاع به لغت such

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «such» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/such

لغات نزدیک such

پیشنهاد بهبود معانی