با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Suffocate

ˈsʌfəkeɪt ˈsʌfəkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    suffocated
  • شکل سوم:

    suffocated
  • سوم شخص مفرد:

    suffocates
  • وجه وصفی حال:

    suffocating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb
خفه کردن، خاموش کردن
- The thick smoke from the fire suffocated the people trapped inside the building.
- دود غلیظ آتش افراد گیرافتاده در ساختمان را خفه کرد.
- The plastic bag over his head caused him to suffocate.
- کیسه‌ی پلاستیکی دور سرش باعث خفه شدنش شد.
verb - transitive
مانع رشد یا پیشرفت کسی یا چیزی شدن
- The strict regulations suffocate small businesses.
- مقررات سختگیرانه مانع رشد کسب‌وکارهای کوچک می‌شود.
- Constant criticism can suffocate a person's creativity.
- انتقاد مداوم ممکن است مانع رشد خلاقیت فرد شود.
verb - intransitive
خفه شدن، خاموش شدن
- The room was so crowded and hot that I was suffocating.
- اتاق آن‌قدر شلوغ و گرم بود که داشتم خفه می‌شدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد suffocate

  1. verb choke
    Synonyms: asphyxiate, drown, smother, stifle, strangle
    Antonyms: free, let go, loose

ارجاع به لغت suffocate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «suffocate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/suffocate

لغات نزدیک suffocate

پیشنهاد بهبود معانی