امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Supplant

səˈplænt səˈplɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    supplanted
  • شکل سوم:

    supplanted
  • سوم‌شخص مفرد:

    supplants
  • وجه وصفی حال:

    supplanting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
از ریشه کندن، جای چیزی را گرفتن، جابه‌جا شدن، جابه‌جاکردن، تعویض کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The young wife found herself supplanted by the maid.
- همسر جوان دریافت که کلفت جای او را گرفته است.
- His plan was to supplant his older brother and become king.
- نقش‌هاش این بود که جای برادر بزرگش را غصب کرده و پادشاه بشود.
- Oil has supplanted carpets as our main export.
- نفت به‌عنوان صادرات عمده‌ی ما جانشین فرش شده است.
- You must supplant sentimentality with wisdom.
- شما باید عقل را جانشین احساسات کنید.
- This office will supplement rather than supplant private agencies.
- این اداره مکمل آژانس‌های خصوصی خواهد بود نه جانشین آن‌ها.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد supplant

  1. verb displace, replace
    Synonyms:
    back up bounce cast out crowd cut out eject expel fill in force force out front for oust outplace overthrow remove ring ring in sit in stand in substitute succeed supersede swap places with take out take over take the place of transfer undermine unseat usurp

ارجاع به لغت supplant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «supplant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/supplant

لغات نزدیک supplant

پیشنهاد بهبود معانی