امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Surcharge

ˈsɜːrtʃɑːrdʒ ˈsɜːtʃɑːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
زیاد ستاندن، زیاد بار کردن، تحمیل کردن زیاد پرکردن، اضافه کردن، نرخ اضافی مالیات اضافی، جریمه، اضافه‌بها

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- There is a 10% surcharge on Saturday tickets.
- بلیط‌های روز شنبه ده‌درصد اضافه قیمت خواهند داشت.
- The hospitals are surcharged with patients.
- بیمارستان‌ها مملو از بیمار هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surcharge

  1. noun fee
    Synonyms:
    additional charge cost expense extra overcharge overload payment price surtax tax

ارجاع به لغت surcharge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surcharge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surcharge

لغات نزدیک surcharge

پیشنهاد بهبود معانی