با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Surfing

ˈsɜrːfɪŋ ˈsɜːfɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
ورزش موج‌سواری
- Surfing is a popular water sport among many people.
- موج‌سواری ورزش آبی محبوبی در میان بسیاری از افراد است.
- The waves were perfect for surfing today.
- امروز موج‌ها برای موج‌سواری عالی بودند.
noun uncountable
گشت‌وگذار (در اینترنت)
- My favorite activity is surfing the net.
- فعالیت محبوب من گشت‌وگذار در اینترنت است.
- He spent hours surfing various websites.
- او ساعت‌ها به گشت‌وگذار در وب‌سایت‌های مختلف پرداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surfing

  1. noun The sport of riding a surfboard toward the shore on the crest of a wave
    Synonyms: surfboarding, surfriding

ارجاع به لغت surfing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surfing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surfing

لغات نزدیک surfing

پیشنهاد بهبود معانی