امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Surgery

ˈsɜrːdʒri ˈsɜːdʒri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    surgeries

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
جراحی، عمل جراحی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- he's a specialist in brain surgery.
- او متخصص جراحی مغز است.
- a doctor who has performed many surgeries
- پزشکی که جراحی‌های بسیاری انجام داده
- The surgeon performed a successful surgery on the patient's heart.
- جراح یک عمل جراحی موفقیت‌آمیز روی قلب بیمار انجام داد.
- The surgery lasted several hours.
- جراحی ساعت‌ها طول کشید.
- After the surgery, the patient was required to stay in the hospital for several days.
- لازم بود بیمار بعد از جراحی چندین روز در بیمارستان بماند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surgery

  1. noun The study and practice of medicine
    Synonyms:
    operative surgery cryosurgery
  1. noun A medical procedure involving an incision with instruments; performed to repair damage or arrest disease in a living body
    Synonyms:
    abscission aciurgy operating-room operation enucleation surgical operation incision or resection operating theater surgical-procedure section operating-theatre surgical process
  1. adjective
    Synonyms:
    medical surgical
  1. verb
    Synonyms:
    ablate abscise enucleate excise resect

ارجاع به لغت surgery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surgery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surgery

لغات نزدیک surgery

پیشنهاد بهبود معانی