با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Swank

swæŋk swæŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive informal
انگلیسی بریتانیایی خودستایی کردن
- Just because you won, there's no need to swank.
- فقط به این دلیل که برنده شدی، نیازی به خودستایی نیست.
- They don't swank about their money.
- آنها به‌خاطر پول‌شان خودستایی نمی‌کنند.
noun uncountable informal
انگلیسی بریتانیایی غرور
- In spite of all his swank, she's never really achieved very much.
- علیرغم تمام غرورش، او هرگز به موفقیت‌های زیادی دست پیدا نکرده است.
- His swank was off-putting to those around him.
- غرور او برای اطرافیانش ناراحت کننده بود.
verb - intransitive
خودنمایی کردن، خودفروشی کردن
- The athlete swanked onto the field.
- این ورزشکار با خودنمایی کردن به زمین رفت.
- She swanked into the room, commanding everyone's attention.
- او با خودنمایی کردن به داخل اتاق رفت و توجه همه را جلب کرد.
adjective
سرحال و چابک، فعال، خودفروشی
- The party was filled with swank guests dancing and socializing.
- مهمانی پر از مهمانان سرحالی بود که می‌رقصیدند و معاشرت می‌کردند.
- The party was swank, with music and dancing all night long.
- مهمانی با موسیقی و رقص تمام شب فعال بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swank

  1. adjective plush, stylish
    Synonyms: chichi, classy, deluxe, exclusive, expensive, fancy, fashionable, flamboyant, flashy, glamorous, grand, lavish, luxurious, ostentatious, peacocky, plushy, posh, pretentious, rich, ritzy, sharp, showy, smart, snappy, splashy, sumptuous, tony, trendy, with-it
    Antonyms: modest, poor

ارجاع به لغت swank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swank

لغات نزدیک swank

پیشنهاد بهبود معانی