با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Swathe

swɑːð / / swɒːð / / sweɪð sweɪð
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
( swath ) ردپا، ردیف باریک، راه باریک، اثرماشین چمن‌زنی، پیچیدن، قنداق کردن، نوار
- Her hands were swathed in bloody bandages.
- دستانش با زخم بندهای خونین باند پیچی شده بودند.
- Kristina had swathed herself in a white towel.
- کریستینا خود را در حوله‌‌ای سفید پیچیده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swathe

  1. verb Wrap in swaddling clothes
    Synonyms: bandage, drape, bind, swaddle, wrap, cover, enfold
  2. verb To cover completely and closely, as with clothing or bandages
    Synonyms: enfold, envelop, enwrap, infold, invest, roll, swaddle, wrap, wrap-up
  3. noun An enveloping bandage
    Synonyms: wrapping

ارجاع به لغت swathe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swathe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swathe

لغات نزدیک swathe

پیشنهاد بهبود معانی