با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉
شرکت در نظرسنجی

    Synchro

    ˈsɪŋkrəʊ ˈsɪŋkrəʊ
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    همزمان، هماهنگ
    - The synchro movements were graceful and elegant.
    - حرکات همزمان، زیبا و ظریف بودند.
    - The synchro swimmers moved in perfect unison.
    - شناگران همزمان و در هماهنگی کامل حرکت کردند.
    noun
    همگام‌ساز
    - The synchro helps to ensure that all parts of a system are working together harmoniously.
    - همگام‌سازی کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که تمام بخش های یک سیستم به‌طور هماهنگ با هم کار می‌کنند.
    - The synchro is an essential part of many electronic systems.
    - همگام سازی، بخش ضروری بسیاری از سیستم‌های الکترونیکی است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد synchro

    1. noun A system consisting of a generator and a motor so connected that the motor will assume the same relative position as the generator; the generator and the motor are synchronized
      Synonyms: selsyn

    ارجاع به لغت synchro

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «synchro» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/synchro

    لغات نزدیک synchro

    پیشنهاد بهبود معانی