با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tablespoon

ˈteɪblspuːn ˈteɪblspuːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tablespoons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
غذا و آشپزی قاشق سرو
- Please pass me a tablespoon so I can serve the soup.
- لطفا یک قاشق سرو به من بدهید تا بتوانم سوپ را سرو کنم.
- Can you find me a clean and dry tablespoon from the drawer?
- آیا می‌توانید یک قاشق سرو تمیز و خشک از کشو برای من پیدا کنید؟
noun countable
قاشق بزرگ (واحد اندازه‌گیری معادل پانزده میلی‌لیتر)
- The recipe calls for two tablespoons of sugar.
- این دستور پخت دو قاشق بزرگ شکر را می‌طلبد.
- I always use a heaping tablespoon of butter in my cookies.
- من همیشه از یک قاشق بزرگ سرپر کره در کلوچه‌هایم استفاده می‌کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tablespoon

  1. noun As much as a tablespoon will hold
    Synonyms: tablespoonful

ارجاع به لغت tablespoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tablespoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tablespoon

لغات نزدیک tablespoon

پیشنهاد بهبود معانی