امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tabulate

ˈtæbjəleɪt ˈtæbjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

verb - transitive adjective adverb
جدول‌بندی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive adjective adverb
جدول بندی کردن، فهرست کردن، مسطح کردن، تخت کردن،تخت ومسطح، هموار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tabulate

  1. verb figure, classify
    Synonyms: alphabetize, arrange, catalogue, categorize, chart, codify, digest, enumerate, formulate, grade, index, list, methodize, order, range, register, systematize, tabularize
    Antonyms: estimate, guess

ارجاع به لغت tabulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tabulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tabulate

لغات نزدیک tabulate

پیشنهاد بهبود معانی