امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Tale

    teɪl teɪl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      tales

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    قصه، داستان (معمولاً تخیلی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - the tale of an old man and his goat
    - قصه‌ی پیرمرد و بزش
    - The old man told a fascinating tale of his adventures at sea.
    - پیرمرد داستانی جذاب از ماجراهایش در دریا تعریف کرد.
    noun countable
    دروغ، شایعه
    - His reports have more tale than truth in them.
    - گزارش‌های او بیشتر حاوی دروغ است تا حقیقت.
    - Many tales are circulating about her behavior.
    - درباره‌ی رفتار او شایعات فراوانی دهان‌به‌دهان می‌گردد.
    noun countable
    حکایت (راجع‌به موضوعی خصوصی یا محرمانه)
    - The tale she told was so scandalous.
    - شرحی که او بیان کرد بسیار رسوایی‌آور بود.
    - The tale of his secret past was finally revealed to all.
    - حکایت گذشته‌ی مخفی او سرانجام برای همه فاش شد.
    noun
    حساب
    - The accountant finished the tale of expenses for the month.
    - حسابدار حساب هزینه‌های ماه را انجام داد.
    - She kept a tale of her daily expenses in a notebook.
    - او حساب مخارج روزانه‌اش را در یک دفترچه نگه می‌داشت.
    noun
    قدیمی صحبت، گفت‌وگو
    - We had a tale together.
    - با هم صحبت کردیم.
    - We need to have a serious tale.
    - باید گفت‌وگویی جدی داشته باشیم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد tale

    1. noun story
      Synonyms: account, anecdote, fable, fairy tale, fiction, folk tale, legend, myth, narration, narrative, novel, relation, report, romance, saga, short story, yarn
    2. noun made-up story
      Synonyms: canard, chestnut, clothesline, cock-and-bull story, defamation, detraction, exaggeration, fabrication, falsehood, falsity, fib, fiction, lie, misrepresentation, prevarication, rigmarole, rumor, scandal, slander, spiel, tall story, untruism, untruth, yarn
      Antonyms: non-fiction

    Collocations

    • cautionary tale

      حکایت عبرت‌انگیز، درس عبرت، داستان پندآموز

    Idioms

    • (an) old wive's tale

      عقیده‌ی قدیمی و مردود، حرف‌ها و باورهای خاله‌زنکی

    • live to tell the tale

      از خطر جان به در بردن و برای دیگران گزارش دادن

    ارجاع به لغت tale

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tale» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tale

    لغات نزدیک tale

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند