امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Taper

ˈteɪpər ˈteɪpə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tapered
  • شکل سوم:

    tapered
  • سوم‌شخص مفرد:

    tapers
  • وجه وصفی حال:

    tapering
  • شکل جمع:

    tapers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
باریک شدن، باریک کردن (به‌تدریج)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The tip of a cone tapers and ends in a point.
- نوک مخروط باریک می‌شود و به یک نقطه ختم می‌گردد.
- She skillfully tapered the wood.
- او به‌طرز ماهرانه‌ای چوب را باریک کرد.
verb - intransitive verb - transitive
کم شدن، کاهش یافتن، کم کردن، کاهش دادن (به‌تدریج) (مقدار و غیره)
- Rug production has tapered off.
- تولید قالی به‌تدریج کم شده است.
- The consumption of electricity tapers off in spring.
- در بهار مصرف برق کاهش می‌یابد.
verb - intransitive verb - transitive
ورزش کاهش دادن، کاهش یافتن (فشار تمرین) (به‌ویژه در آخرین مرحله‌ی آماده‌سازی)
- He decided to taper his training regimen in the final weeks.
- تصمیم گرفت در هفته‌های پایانی برنامه‌ی تمرینی خود را کاهش دهد.
- Athletes often taper their training regimen before a big race.
- ورزشکاران اغلب پیش از مسابقه‌ی بزرگ، برنامه‌ی تمرینی خود را کاهش می‌دهند.
noun countable
شمع قلمی
- As she lit each taper, the room filled with a comforting fragrance.
- وقتی که او هر یک از شمع‌های قلمی را روشن می‌کرد، اتاق پر از عطری آرامش‌بخش می‌شد.
- The taper flickered.
- شمع قلمی سوسو زد.
noun countable
فتیله‌ی مومی (برای روشن کردن شمع و غیره)
- He used a long taper to light his pipe.
- برای روشن کردن پایپش از فتیله‌ی مومی بلندی استفاده کرد.
- The old lantern relied on tapers to provide light during power outages.
- فانوس قدیمی برای تأمین نور در هنگام قطع برق به فتیله‌های مومی متکی بود.
noun
شکل مخروطی
- She carved out a taper on the wood.
- روی چوب شکل مخروطی درآورد.
- The architect designed the tower with a taper at its top.
- معمار این برج را با یک شکل مخروطی در بالای آن طراحی کرد.
noun
تیزشدگی (کاهش تدریجی در ضخامت یا پهنا)
- The engineer designed a gradual taper in the shape of the airplane wing.
- مهندس تیزشدگی‌ای به شکل بال هواپیما طراحی کرد.
- The sharp point on the pencil is due to its finely taper.
- نوک تیز مداد به دلیل تیزشدگی آن است.
noun
کاهش تدریجی
- The taper of his enthusiasm for running began when he suffered an injury during training.
- کاهش تدریجی شوروشوق او برای دویدن زمانی آغاز شد که در حین تمرین دچار آسیب‌دیدگی شد.
- I could see the taper in her confidence.
- می‌توانستم کاهش تدریجی اعتماد‌به‌نفس او را ببینم.
noun adverb
شمع مومی، باریک‌شونده، نوک‌تیز، باریک شدن، مخروطی شدن
- the taper of a pyramid
- تیز شدن نوک هرم
- A wall tapering from one meter at the bottom to ten centimeters at the top.
- دیواری که (عرض آن) در پایین کمتر است و در بالا به ده سانتیمتر کاهش می‌یابد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد taper

  1. verb decrease
    Synonyms:
    abate bate close die away die out diminish drain dwindle fade lessen narrow recede reduce rescind subside taper off thin thin out wane weaken wind down
    Antonyms:
    go up increase rise
  1. verb decrease to a point
    Synonyms:
    abate bate close come to a point die away die out diminish drain dwindle fade lessen narrow recede reduce rescind subside thin thin out wane weaken wind down
    Antonyms:
    go up increase rise

ارجاع به لغت taper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «taper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/taper

لغات نزدیک taper

پیشنهاد بهبود معانی