امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tart

tɑːrt tɑːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tarts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
ترش‌مزه، تند، زننده، ترش، مزه غوره، زن هرزه، نان شیرینی مربایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a tart pomegranate
- انار ترش
- a tart answer
- جواب تند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tart

  1. adjective bitter, sour in taste or effect
    Synonyms:
    acerb acerbic acetose acid acidulous acrimonious astringent barbed biting caustic cutting dry harsh nasty piquant pungent scathing sharp short snappish snappy snippy tangy testy trenchant vinegary wounding
    Antonyms:
    sweet
  1. noun pastry
    Synonyms:
    bun Danish eclair fruit tart pie popover roll turnover

Phrasal verbs

  • tart up

    (انگلیس - عامیانه) به‌طور جلف و خودنمایانه تزیین کردن

ارجاع به لغت tart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tart

لغات نزدیک tart

پیشنهاد بهبود معانی