امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Temporary

ˈtempəreri ˈtemprəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    temporaries
  • صفت تفضیلی:

    more temporary
  • صفت عالی:

    most temporary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable uncountable B1
موقت، موقتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- temporary employment
- استخدام موقت
- The company hired a temporary.
- این شرکت یک (کارمند) موقت را استخدام کرد.
- temporary stay
- اقامت موقت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد temporary

  1. adjective lasting only a short while
    Synonyms: acting, ad hoc, ad interim, alternate, Band-Aid, brief, changeable, ephemeral, evanescent, fleeting, for the time being, fugacious, fugitive, impermanent, interim, limited, make-do, makeshift, momentary, mortal, overnight, passing, perishable, pro tem, pro tempore, provisional, provisory, shifting, short, short-lived, slapdash, stopgap, substitute, summary, supply, temp, transient, transitory, unfixed, unstable, volatile

لغات هم‌خانواده temporary

ارجاع به لغت temporary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «temporary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/temporary

لغات نزدیک temporary

پیشنهاد بهبود معانی