امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tender

ˈtendər ˈtendə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tendered
  • شکل سوم:

    tendered
  • سوم‌شخص مفرد:

    tenders
  • وجه وصفی حال:

    tendering
  • شکل جمع:

    tenders
  • صفت تفضیلی:

    tenderer
  • صفت عالی:

    tenderest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
محبت آمیز، ظریف، ملایم، ملاطفت آمیز، پر ملاطفت، مهرآمیز، پر مهر، نوازشگر، پر نرمش، مهربان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a tender smile
- لبخند مهرآمیز
- tender ironies
- کنایه‌های ظریف
- the tender relationship of those two old friends
- رابطه‌ی پر‌ملاطفت آن دو دوست قدیمی
- His mother was very tender with him.
- مادرش نسبت به او بسیار پر مهر بود.
- tender love
- عشق مهرآمیز
- the tender petals of a rose
- گلبرگ‌های لطیف گل سرخ
- the tender notes of spring birds
- آهنگ‌های لطیف پرندگان بهاری
- a tender breeze
- نسیم ملایم
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
حساس، زود آسیب، زود رنج، (به ویژه به خاطر کم سالی) ضعیف، کم استقامت، کم طاقت، پر امساک
- They are too young and too tender for work in a mine.
- آنان برای کار در معدن خیلی جوان و کم‌طاقت‌اند.
- During a drought many of the more tender species of animals die out.
- در خشکسالی بسیاری از گونه‌های آسیب‌پذیرتر حیوانات معدوم می‌شوند.
- an extremely tender situation
- یک وضعیت بسیار حساس
- tender of one's praise
- امساک‌کننده در تعریف و تمجید
- the tender feelings of a woman whose husband has died
- احساسات آسیب‌پذیر زنی که شوهرش مرده است
- That scar is still tender.
- جای آن زخم هنوز حساس است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
ترد و نازک، آبدار، نرم، زود شکن
- tender colors
- رنگ‌های ملایم
- She chose the tenderest white corns for roasting.
- نرم‌ترین ذرت‌های سفید را برای بو‌دادن انتخاب کرد.
- These eggs are very white and tender.
- این تخم‌مرغ‌ها بسیار سفید و زود‌شکن هستند.
- tender meat
- گوشت ترد
adjective
عزیز، گرانبها
- Her life is as tender to me as my own.
- عمر او مانند جان خودم برایم عزیز است.
- her tender souvenirs
- سوغاتی های گرانبهای او
adjective
نابالغ، جوان، کم سن
- children of tender years
- کودکان کم سن و سال
- He was playing the piano at a tender age.
- او در سن کم پیانو می‌زد.
verb - intransitive
بازپرداخت کردن، پیشنهاد (پرداخت بدهی یا رفع تعهد)، مناقصه کردن
- to tender one's resignation
- استعفای خود را دادن (تقدیم کردن)
- to tender one's apologies
- مراتب پوزش‌خواهی خود را اظهار کردن
- She was most tender of throwing any blame on her husband.
- از انداختن هرگونه تقصیر به گردن شوهرش سخت ابا داشت.
- He tendered half of the amount he owed.
- او نیمی از مبلغ بدهی خود را عرضه کرد.
verb - transitive
پیشنهاد رسمی (برای عقد قرارداد یا ازدواج و غیره)
- to tender an invitation
- دعوت‌نامه فرستادن
- He tendered his services.
- آمادگی خود را برای خدمتگزاری اعلام کرد.
noun countable
مناقصه، مناقصه ومزایده، پیشنهاد، پول رایج
- His tender for building two bridges was accepted.
- (در مناقصه) پیشنهاد او برای ساختن دو پل پذیرفته شد.
- legal tender
- پول قانونی
noun countable
کسی که از چیزی مواظبت یا سرپرستی می کند، مراقب، بپا، متصدی
- a bartender
- متصدی بار (مشروب‌فروشی)
noun countable
قایق ویژه ی حمل مسافر و بار از کشتی به ساحل، (کشتی یا هواپیما و غیره) سوخت رسان، توشه رسان، کمک رسان
- a destroyer tender
- انبار ناوشکن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tender

  1. adjective fragile, soft
    Synonyms:
    breakable dainty delicate effete feeble frail supple weak
    Antonyms:
    hard rough tough
  1. adjective young, inexperienced
    Synonyms:
    callow childish childlike green immature impressionable new raw rookie sensitive unripe vernal vulnerable wet behind the ears youthful
    Antonyms:
    experienced mature older
  1. adjective affectionate, loving
    Synonyms:
    all heart amorous benevolent bleeding-heart caring charitable commiserative compassionate considerate demonstrative emotional evocative fond forgiving gentle humane kind lenient lovey-dovey merciful mild moving mushy poignant responsive romantic sensitive sentimental soft softhearted solicitous sympathetic tenderhearted thoughtful ticklish tolerant touching touchy warm warmhearted yielding
    Antonyms:
    callous uncaring unfeeling unloving
  1. adjective painful, sore
    Synonyms:
    aching acute bruised delicate hypersensitive inflamed irritated oversensitive raw sensitive smarting thin-skinned ticklish touchy
    Antonyms:
    healthy ok unpained

Collocations

ارجاع به لغت tender

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tender» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tender

لغات نزدیک tender

پیشنهاد بهبود معانی