امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Term

tɜːrm tɜːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    termed
  • شکل سوم:

    termed
  • سوم‌شخص مفرد:

    terms
  • وجه وصفی حال:

    terming
  • شکل جمع:

    terms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
لفظ، اصطلاح، جمله، عبارت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a colloquial term
- اصطلاح عامیانه
- "spore" is a botanical term.
- «هاگ» یک واژه‌ی گیاه‌شناسی است.
- technical terms
- اصطلاحات فنی
- a dictionary of medical terms
- فرهنگ واژه‌های پزشکی
noun countable
مدت، دوره، نیم‌سال، فصل، موقع، هنگام
- a term of five years in prison
- دوران پنج‌ساله‌ی زندان
- during the term of an insurance policy
- طی مدت قرارداد بیمه
- the spring term
- نیم‌سال بهاری
- the first term
- ثلث اول
- She was elected to a four-year term.
- او را برای یک دوره‌ی (نمایندگی) چهار‌ساله انتخاب کردند.
noun countable
شرط
- according to the terms of the contract
- طبق شرایط قرارداد
noun countable
رابطه
- to be on speaking terms with someone
- با کسی روابط مکالمه‌ای داشتن
- They are no longer on friendly terms with each other.
- آن‌ها دیگر با هم روابط دوستانه ندارند.
verb - transitive
نامیدن، خواندن، صدا زدن
- They termed him naive but he did not care.
- او را ساده لوح خواندند؛ ولی او توجهی به این حرف‌ها نداشت.
- He was determined to overcome what he termed his hellish selfishness.
- او مصصم بود بر آنچه که آن را خودخواهی جهنمی می‌نامید، چیره شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد term

  1. noun description of a concept
    Synonyms:
    appellation article caption denomination designation expression head indication language locution moniker name nomenclature phrase style terminology title vocable word
  1. noun time period
    Synonyms:
    course cycle duration go hitch interval phase quarter season semester session space span spell standing stretch time tour turn while
  1. noun limit
    Synonyms:
    bound boundary close conclusion confine confines culmination end finish fruition limitation terminus
  1. verb name something
    Synonyms:
    baptize call christen denominate describe designate dub entitle label style subtitle tag title

Collocations

Idioms

  • bring to terms

    مطیع کردن، وادار به پذیرش کردن، (به زور) قبولاندن

ارجاع به لغت term

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «term» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/term

لغات نزدیک term

پیشنهاد بهبود معانی