با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Terminal

ˈtɜrːmənl ˈtɜːmɪnl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    terminals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پزشکی بدون چاره، علاج‌ناپذیر، لاعلاج، درمان‌ناپذیر (بیماری)
- The doctor delivered the devastating news that my grandmother's illness was terminal.
- دکتر این خبر اندوه‌بار را داد که بیماری مادربزرگم بدون چاره است.
- Since his illness wasn't terminal, he felt a great relief.
- ازآنجایی‌که بیماری او علاج‌ناپذیر نبود، احساس آرامش زیادی کرد.
- terminal cancer
- سرطان علاج‌ناپذیر
adjective
پزشکی نزدیک به مرگ، روبه‌موت (بیمار)
- The family gathered around the terminal patient.
- خانواده دور بیمار نزدیک به مرگ جمع شدند.
- The doctors informed us that he was a terminal patient.
- پزشکان به ما اطلاع دادند که او بیماری است که روبه‌موت است.
adjective
شدید (برای اشاره به چیزی ناخوشایند یا منفی)
- the terminal damage to his car
- آسیب شدید به ماشین او
- The terminal weather conditions made travel impossible.
- شرایط آب‌وهوایی شدید سفر را غیرممکن می‌کرد.
noun countable B2
پایانه، ترمینال (اتوبوس‌رانی و راه‌آهن و هواپیمایی)
- The airport terminal had several shops and restaurants for the convenience of travelers.
- پایانه‌ی فرودگاه دارای چندین مغازه و رستوران برای رفاه حال مسافران بود.
- The terminal was crowded with travelers.
- پایانه مملو از مسافر بود.
- We arrived at the airport terminal an hour before our flight.
- یک ساعت قبل از پرواز به ترمینال فرودگاه رسیدیم.
noun countable
کامپیوتر پایانه، ترمینال (نوعی دستگاه سخت‌افزاری الکتریکی یا الکترومکانیکی که از آن برای وارد کردن داده‌ها و نمایش داده‌ها از یک رایانه یا یک سامانه‌ی رایانشی استفاده می‌شود)
- The technician troubleshooted a problem with the terminal's screen.
- تکنسین مشکل صفحه‌ی پایانه را برطرف کرد.
- The terminal displayed an error message on the screen.
- ترمینال پیغام خطا را روی صفحه نمایش داد.
noun countable
(الکترونیک) پایانه، ترمینال، محل اتصال
- The wire was securely fastened to the terminal.
- سیم به‌طور محکم به پایانه متصل شد.
- The technician carefully inspected the terminal.
- تکنسین با دقت محل اتصال را بررسی کرد.
adjective
پایانی، انتهایی
- terminal feathers
- پرهای انتهایی
- The project reached its terminal phase.
- این پروژه به مرحله‌ی پایانی خود رسید.
adjective
گیاه‌شناسی سرشاخه‌ای، سرساقه‌ای (روینده در سر شاخه یا سر ساقه)
- a terminal leaf
- برگ سرشاخه‌ای
- Spring is the best time to observe the growth of a terminal bud.
- بهار بهترین زمان برای مشاهده‌ی رشد جوانه‌ی سرساقه‌ای است.
adjective
دوره‌ای (بازرسی و امتحان و غیره)
- terminal inspections
- بازرسی‌های دوره‌ای
- The terminal exam was the last hurdle before graduation.
- امتحان دوره‌ای آخرین مانع قبل از فارغ‌التحصیلی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد terminal

  1. adjective final, deadly
    Synonyms: bounding, check out, closing, concluding, eventual, extreme, fatal, hindmost, incurable, killing, lag, last, latest, latter, lethal, limiting, mortal, on way out, period, ultimate, utmost
    Antonyms: beginning, initial, opening, reviving, starting
  2. noun end of road; limit
    Synonyms: boundary, depot, end, end of the line, extremity, station, termination, terminus
  3. noun computer screen, computer input/output device
    Synonyms: cathode ray tube, CRT, display, input device, monitor, screen, VDT, video display

ارجاع به لغت terminal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «terminal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/terminal

لغات نزدیک terminal

پیشنهاد بهبود معانی