امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Territorial

ˌterəˈtɔːriəl ˌterəˈtɔːriəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more territorial
  • صفت عالی:

    most territorial

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
زمینی، ارضی، داخلی، محلی، منطقه‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We have no territorial claims on your country.
- ما هیچ‌گونه ادعای ارضی نسبت به کشور شما نداریم.
- territorial waters
- آب‌های ساحلی
- a territorial species
- گونه‌ی قلمرودار
- the Territorial Army of Great Britain
- ارتش پدافند محلی بریتانیای کبیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد territorial

  1. adjective Relating to or restricted to a particular territory
    Synonyms:
    regional sectional provincial
  1. noun A territorial military unit
    Synonyms:
    territorial reserve
  1. adjective Displaying territoriality; defending a territory from intruders
    Antonyms:
    nonterritorial
  1. adjective Belonging to the territory of any state or ruler
    Antonyms:
    extraterritorial nonterritorial

ارجاع به لغت territorial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «territorial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/territorial

لغات نزدیک territorial

پیشنهاد بهبود معانی