با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Terrorist

ˈterərɪst ˈterərɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    terrorists

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
تروریست
- The terrorist was apprehended by the police before he could carry out his plan.
- این تروریست پیش از اینکه بتواند نقشه‌ی خود را اجرا کند، پلیس او را دستگیر کرد.
- A terrorist attacked the city, causing widespread panic and devastation.
- یک تروریست به شهر حمله کرد و باعث وحشت و ویرانی گسترده شد.
adjective
تروریستی
- The city was left in shock after a terrorist attack on a crowded market.
- پس از حمله‌ی تروریستی به بازار پرجمعیت، شهر در شوک فرو رفت.
- The airport security was on high alert after receiving intelligence about a possible terrorist threat.
- امنیت فرودگاه پس از دریافت اطلاعاتی در مورد تهدید احتمالی تروریستی در حالت آماده‌باش قرار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد terrorist

  1. noun A person engaged in a political revolution
    Synonyms: rebel, subversive, revolutionary, alarmist, bomber, goon, incendiary, thug

ارجاع به لغت terrorist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «terrorist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/terrorist

لغات نزدیک terrorist

پیشنهاد بهبود معانی