امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thirsty

ˈθɜrːsti ˈθɜːsti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    thirstier
  • صفت عالی:

    thirstiest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
تشنه، عطش‌دار، خشک، بی‌آب، مشتاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- to be thirsty
- تشنه بودن
- Running in the sun made her thirsty.
- دوندگی در آفتاب او را تشنه کرد.
- He is thirsty for fame and glory.
- آرزومند شهرت و افتخار است.
- Water sinks rapidly into the thirsty ground.
- آب به‌تندی در زمین خشک فرو‌می‌رود.
- thirsty work
- کار عطش‌انگیز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thirsty

  1. adjective dry, desirous (especially for liquid)
    Synonyms:
    agog anxious appetent ardent arid athirst avid bone-dry breathless burning cottonmouthed craving crazy for dehydrated droughty dry as dust dying for eager greedy hankering hungry impatient inclined itching for juiceless keen longing lusting parched partial to sapless thirsting waterless wild for yearning
    Antonyms:
    moist quenched satisfied wet

لغات هم‌خانواده thirsty

  • adjective
    thirsty

ارجاع به لغت thirsty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thirsty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thirsty

لغات نزدیک thirsty

پیشنهاد بهبود معانی