با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tick

tɪk tɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ticked
  • شکل سوم:

    ticked
  • سوم شخص مفرد:

    ticks
  • وجه وصفی حال:

    ticking
  • شکل جمع:

    ticks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb A2
تیک‌تیک، چوب خط، سخت‌ترین مرحله، علامت، نشانی که در رسیدگی و تطبیق ارقام به‌کار می‌رود، خط نشان گذاردن، خط کشیدن، چوب خط زدن، نسیه بردن، انواع ساس و کنه و غریب گز و غیره
- the regular tick of the clock
- تک‌تک منظم ساعت
- We¨ll be ready in a couple of ticks.
- تا چند لحظه‌ی دیگر آماده خواهیم بود.
- He read the list and ticked off a few names.
- فهرست را خواند و چند اسم را با تیک مشخص کرد.
- the ticking of the watch admonishes you....
- تک‌تک ساعت چه پندت می‌دهد ...
- The life in the village ticked away as usual.
- زندگی در آن دهکده مانند همیشه سپری می‌شد.
- What makes him tick?
- علت خوب کار کردن او چیست؟
- persons who are ticking along fine on one kidney
- اشخاصی که به‌خوبی با یک کلیه گذران می‌کنند
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tick

  1. noun clicking sound; one beat
    Synonyms: beat, blow, clack, click, clicking, flash, instant, metallic sound, minute, moment, pulsation, pulse, rap, second, shake, tap, tapping, throb, ticktock, twinkling, wink
  2. noun checkmark
    Synonyms: check, cross, dash, flick, indication, line, mark, stroke, X
  3. verb click
    Synonyms: beat, clack, pulsate, tap, thump, ticktock

Phrasal verbs

  • tick off

    1- (انگلیس - عامیانه) سرزنش کردن، مؤاخذه کردن 2- ( عامیانه) خشمگین کردن، عصبی کردن

ارجاع به لغت tick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tick

لغات نزدیک tick

پیشنهاد بهبود معانی