با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tickle

ˈtɪkl ˈtɪkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tickled
  • شکل سوم:

    tickled
  • سوم شخص مفرد:

    tickles
  • وجه وصفی حال:

    tickling
  • شکل جمع:

    tickles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
قلقلک دادن، قلقلک، خاریدن
- I tickled her and she burst out giggling.
- او را قلقلک دادم و زد زیر خنده.
- I was tickled to death to see you!
- از دیدن تو یک دنیا حظ کردم!
- Soldiers have to be tickled by propaganda before they fight.
- قبل از جنگیدن باید سربازان را از راه تبلیغ برانگیخت.
- That kind of music which tickles the spirit.
- آن نوع موسیقی که روح را به نشاط در می‌آورد.
- My back tickles.
- پشتم مور‌مور می‌شود.
- My throat tickles.
- گلویم می‌خارد.
- His beard doesn't scratch, it just tickles.
- ریش او خراش نمی‌دهد؛ بلکه فقط به خارش می‌اندازد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tickle

  1. verb make laugh
    Synonyms: amuse, brush, caress, convulse, delight, divert, enchant, entertain, excite, gratify, itch, pat, pet, please, stimulate, stroke, thrill, tingle, titillate, touch, vellicate

ارجاع به لغت tickle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tickle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tickle

لغات نزدیک tickle

پیشنهاد بهبود معانی