امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tier

tɪr tɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tiers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
رده، سطح، لایه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The company offers different pricing tiers for their software
- این شرکت سطوح مختلف قیمت‌گذاری را برای نرم‌افزار خود ارائه می‌دهد.
- The athletes competed in different tiers of competition based on their skill level.
- ورزشکاران بر اساس میزان مهارت خود در رده‌های مختلف مسابقات به رقابت پرداختند.
noun countable
ردیف (نیمکت یا صندلی)، لایه (کیک و غیره)
- The cake had three tiers.
- این کیک سه لایه داشت.
- The stadium had multiple tiers of seating.
- استادیوم چندین ردیف صندلی داشت.
verb - intransitive verb - transitive
ردیف کردن، ردیف شدن
- The chef decided to tier the appetizers.
- سرآشپز تصمیم گرفت پیش‌غذاها را ردیف کند.
- The gardener decided to tier the flowers for a more visually appealing look.
- باغبان تصمیم گرفت گل‌ها را ردیف کند تا ظاهری جذاب‌تر به آن‌ها بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tier

  1. noun level
    Synonyms:
    bank category class course echelon file grade group grouping layer league line order pigeonhole queue range rank row series story stratum string

ارجاع به لغت tier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tier

لغات نزدیک tier

پیشنهاد بهبود معانی