با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tier

tɪr tɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tiers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
رده، سطح، لایه
- The company offers different pricing tiers for their software
- این شرکت سطوح مختلف قیمت‌گذاری را برای نرم‌افزار خود ارائه می‌دهد.
- The athletes competed in different tiers of competition based on their skill level.
- ورزشکاران بر اساس میزان مهارت خود در رده‌های مختلف مسابقات به رقابت پرداختند.
noun countable
ردیف (نیمکت یا صندلی)، لایه (کیک و غیره)
- The cake had three tiers.
- این کیک سه لایه داشت.
- The stadium had multiple tiers of seating.
- استادیوم چندین ردیف صندلی داشت.
verb - intransitive verb - transitive
ردیف کردن، ردیف شدن
- The chef decided to tier the appetizers.
- سرآشپز تصمیم گرفت پیش‌غذاها را ردیف کند.
- The gardener decided to tier the flowers for a more visually appealing look.
- باغبان تصمیم گرفت گل‌ها را ردیف کند تا ظاهری جذاب‌تر به آن‌ها بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tier

  1. noun level
    Synonyms: bank, category, class, course, echelon, file, grade, group, grouping, layer, league, line, order, pigeonhole, queue, range, rank, row, series, story, stratum, string

ارجاع به لغت tier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tier

لغات نزدیک tier

پیشنهاد بهبود معانی