با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Tingle

ˈtɪŋɡl ˈtɪŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tingled
  • شکل سوم:

    tingled
  • سوم شخص مفرد:

    tingles
  • وجه وصفی حال:

    tingling
  • شکل جمع:

    tingles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
مورمور شدن، به سوزش آمدن
- The cold made my cheeks tingle.
- سرما گونه‌هایم را به سوزش آورد.
- The sound of her laughter made my skin tingle with delight.
- صدای خنده‌اش باعث شد پوستم از خوشحالی مورمور شود.
verb - intransitive
به لرزه افتادن
- His words were so heartfelt, they made my heart tingle with emotion.
- حرف‌هایش به‌قدری صمیمانه بود که قلبم از احساسات به لرزه افتاد.
- Just thinking about the roller coaster ride made my stomach tingle with fear.
- تنها فکر کردن به ترن‌هوایی باعث شد دلم از ترس به لرزه بیفتد.
noun countable
مورمور، سوزن‌سوزن
- The cold wind brought a tingle to my cheeks.
- باد سرد گونه‌هایم را سوزن‌سوزن کرد.
- A tingle of anxiety crept up as he approached the stage.
- با نزدیک شدن به صحنه، مورمور اضطرابی در او به وجود آمد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tingle

  1. verb feel tickled, itchy
    Synonyms: creep, get excited, have goose bumps, itch, prickle, shiver, sting, thrill, throb, tickle, twitter

ارجاع به لغت tingle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tingle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tingle

لغات نزدیک tingle

پیشنهاد بهبود معانی