امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Totality

toʊˈtælət̬i təʊˈtæləti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
جامعیت، تمامیت، کلیت، عمومیت، مجموع، کل، همه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- In totality, the project exceeded all expectations.
- در مجموع، پروژه فراتر از همه‌ی انتظارات بود.
- The totality of their efforts resulted in a successful outcome.
- کلیت تلاش آن‌ها به نتیجه‌ی موفقیت‌آمیزی منجر شد.
- We must consider the ecosystem in its totality to make informed decisions.
- برای تصمیم‌گیری آگاهانه باید کل اکوسیستم را در نظر بگیریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد totality

  1. noun The state of being entirely whole
    Synonyms:
    entirety oneness completeness everything integrity collectivity wholeness entireness integrality
  1. noun An amount or quantity from which nothing is left out or held back
    Synonyms:
    sum aggregate total all entirety everything gross whole
  1. noun A number or quantity obtained as a result of addition
    Synonyms:
    aggregate amount sum summation sum total total tale
  1. noun An organized array of individual elements and parts forming and working as a unit
    Synonyms:
    entity integral sum system whole

ارجاع به لغت totality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «totality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/totality

لغات نزدیک totality

پیشنهاد بهبود معانی