با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Totter

ˈtɑːtər ˈtɒtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
تردید کردن، پس‌و‌پیش رفتن، تلو‌تلو خوردن، متزلزل شدن
- a tottering old man
- پیرمردی که تلوتلو می‌خورد
- Buildings were still tottering and flames raging.
- ساختمان‌ها هنوز متزلزل بودند و شعله‌ها سر‌به‌فلک می‌کشید.
- Weak with fever, Shahla tottered to the door.
- شهلا که تب او را ضعیف کرده بود تلوتلو‌خوران خود را به درب رساند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد totter

  1. verb move falteringly
    Synonyms: blunder, careen, dodder, falter, flounder, hesitate, lurch, quake, quiver, reel, rock, roll, seesaw, shake, shimmy, slide, slip, stagger, stammer, stumble, sway, teeter, topple, tremble, trip, walk unsteadily, waver, weave, wheel, wobble, zigzag

ارجاع به لغت totter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «totter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/totter

لغات نزدیک totter

پیشنهاد بهبود معانی