امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Traffic

ˈtræfɪk ˈtræfɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trafficked
  • شکل سوم:

    trafficked
  • سوم‌شخص مفرد:

    traffics
  • وجه وصفی حال:

    trafficking

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
عبور و مرور، آمد و شد، رفت‌ و‌ آمد، تردد، راه‌بندان، شلوغی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Floor traffic in our stores has increased.
- رفت‌و‌آمد در صحن فروشگاه‌های ما زیادتر شده است.
- a heavily trafficked road
- جاده‌‌ای پررفت‌و‌آمد
- my son, do not traffic with gamblers!
- فرزندم، با قماربازان رفت‌و‌آمد نکن!
- traffic lights
- چراغ‌های راهنمایی
- traffic violation
- تخلف رانندگی
- traffic laws
- قوانین رانندگی
- during peak traffic hours
- طی ساعت‌های حداکثر رفت‌و‌آمد
- international air traffic
- آمد‌وشد بین‌المللی با هواپیما
- due to heavy traffic during Nowruz holidays
- به‌دلیل رفت‌و‌آمد سنگین تعطیلات نوروز
- Snow made the traffic slow in the city's north.
- برف رفت‌و‌آمد در شمال شهر را کند کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
تجارت، مبادله، داد و ستد
- Slave traffic still exists.
- تجارت برده هنوز هم وجود دارد.
- Narcotics traffic has been declared illegal.
- خریدوفروش مواد مخدر ممنوع اعلام شده است.
- Traffic with the Indians involved the exchange of food for horses.
- داد‌و‌ستد با سرخ‌پوستان شامل مبادله‌ی غذا با اسب می‌شد.
- Our railways carried more traffic than in the past year.
- راه‌آهن‌های ما از سال قبل بار و مسافر بیشتر حمل کردند.
- We move bulk traffic over long distances.
- ما محموله‌های فله‌ای را به فاصله‌های دوردست حمل می‌کنیم.
- to facilitate a lively traffic in ideas
- تبادل پوینده‌ی عقاید را تسهیل کردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
تردد کردن، رفت‌وآمد کردن
verb - intransitive
سر و کار داشتن با، پرداختن به
verb - transitive
دیدن کردن، بازدید کردن
verb - transitive
معامله کردن، دادوستد کردن، مبادله کردن
- Some farmers trafficked in rabbit skins.
- برخی از روستاییان پوست خرگوش داد‌و‌ستد می‌کردند.
- drug trafficking
- خرید و فروش مواد مخدر
- Those who were trafficking in stolen goods were arrested.
- آن‌هایی که کالاهای مسروقه را خرید‌و‌فروش می‌کردند بازداشت شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد traffic

  1. noun coming and going
    Synonyms: cartage, flux, freight, gridlock, influx, jam, movement, parking lot, passage, passengers, rush hour, service, shipment, transfer, transit, transport, transportation, travel, truckage, vehicles
  2. noun buying and selling
    Synonyms: barter, business, closeness, commerce, communication, communion, connection, custom, dealing, dealings, doings, exchange, familiarity, industry, interchange, intercourse, intimacy, merchantry, patronage, peddling, relations, relationship, soliciting, trade, transactions, truck
  3. verb buy and sell; do business
    Synonyms: bargain, barter, black-market, bootleg, connect with, contact, deal, deal in, dicker, exchange, fence, handle, have dealings, have transaction, horse trade, interact, interface, make a deal, market, moonshine, negotiate, network, peddle, push, reach out, relate, shove, swap, touch, touch base, trade, truck, work out

Collocations

  • traffic cone

    مخروط پلاستیکی، راه بند پلاستیکی (برای منع توقف و غیره)

  • traffic indicator

    (انگلیس) چراغ راهنما، راهنما (امریکا: directional signal)

  • traffic jam

    راه‌بندان (بند آمدن راه از شدت سنگین بودن ترافیک، عملیات جاده‌ای، تصادف و...)

ارجاع به لغت traffic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «traffic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/traffic

لغات نزدیک traffic

پیشنهاد بهبود معانی