امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transfer

ˈtrænsfɜr trænsˈfɜr trænsˈfɜː ˈtrænsfɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    transferred
  • شکل سوم:

    transferred
  • سوم‌شخص مفرد:

    transfers
  • وجه وصفی حال:

    transferring
  • شکل جمع:

    transfers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
ورابری کردن، ورا بردن، انتقال دادن، واگذار کردن، منتقل کردن، تحویل دادن، نقل دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was transferred to Ardebil.
- او را به اردبیل انتقال دادند.
- This axle transfers motion from the motor to the wheels.
- این محور، حرکت را از موتور به چرخ‌ها منتقل می‌کند.
- to transfer money from one account to another
- از یک حساب به حساب دیگر پول انتقال دادن
- He transferred his lands to his eldest son.
- او زمین‌های خود را به اسم پسر ارشدش کرد.
- Siamak transferred from Taj school to a school nearer his house.
- سیامک خود را از دبستان تاج به یک مدرسه که به خانه‌اش نزدیک‌تر بود منتقل کرد.
- The company will be transferring to Tabriz.
- شرکت به تبریز انتقال خواهد یافت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable uncountable
انتقال، واگذاری، سند انتقال، انتقالی
- His transfer was not approved.
- با انتقال او موافقت نشد.
- deed of transfer
- سند انتقال
- transfer of power
- انتقال قدرت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transfer

  1. noun change of possession
    Synonyms:
    alteration assignment conduction convection deportation displacement move relegation relocation removal shift substitution transference translation transmission transmittal transposition variation
    Antonyms:
    hold keeping
  1. verb pass possession to
    Synonyms:
    assign bear bring carry cart cede change consign convert convey deed delegate deliver dislocate dispatch dispense displace disturb express feed ferry find forward give hand hand over haul lug mail make over metamorphose move pass on pass the buck post provide relegate relocate remove sell send shift ship shoulder sign over supply taxi tote transfigure translate transmit transmogrify transmute transplant transport transpose turn over
    Antonyms:
    hold keep

لغات هم‌خانواده transfer

  • verb - transitive
    transfer

ارجاع به لغت transfer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transfer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transfer

لغات نزدیک transfer

پیشنهاد بهبود معانی