امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transit

ˈtrænsɪt / / -zɪt ˈtrænsɪt / / -zɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    transited
  • شکل سوم:

    transited
  • سوم‌شخص مفرد:

    transits
  • وجه وصفی حال:

    transiting
  • شکل جمع:

    transits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb uncountable C1
گذر، عبور، انتقال عبوری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
uncountable
عبور، گذر، راه عبور، حق‌العبور، عبور کردن، انتقال عبوری
- the transit of ships through Panama Canal
- گذار کشتی‌ها از آبراه پاناما
- a transit lounge in an airport
- سالن انتقال عبوری در فرودگاه
- the transit from winter to spring
- تغییر زمستان به بهار
- different means of transit
- وسایل گوناگون ترابری
- goods in transit
- کالاهای در دست حمل
- the metropolitan rapid transit system
- سازگان ترابرد سریع شهری
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transit

  1. noun transportation
    Synonyms:
    alteration carriage carrying conveyance crossing infiltration motion movement osmosis passage penetration permeation portage shift shipment transfer transference transport transporting travel traverse

ارجاع به لغت transit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transit

لغات نزدیک transit

پیشنهاد بهبود معانی