امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Trig

ˈtrɪɡ ˈtrɪɡpɔɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive adjective
قابل اعتماد، وفادار، فعال، سرحال، منبسط، تر‌وتمیز، دویدن، چهار نعل رفتن، شیک، خودآرا، خط شروع مسابقه، خندق، از حرکت بازداشتن (مثل چرخ ماشین)، علامت گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trig

  1. adjective Being or in accordance with the current fashion
    Synonyms:
    a la mode chic dashing fashionable mod modish posh smart stylish swank swanky classy in sharp snappy swish tony trendy with-it
  1. adjective In good order or clean condition
    Synonyms:
    trim neat orderly shipshape snug spick-and-span spruce clean-cut taut tidy well-groomed tight
  1. verb To make neat and trim; make presentable.
    Synonyms:
    Also used with out: clean freshen groom neaten slick up spruce tidy trim
  1. noun The mathematics of triangles and trigonometric functions
    Synonyms:
    trigonometry

ارجاع به لغت trig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trig

لغات نزدیک trig

پیشنهاد بهبود معانی