امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Triggering

American: ˈtrɪɡərɪŋ British: ˈtrɪɡərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    triggered
  • شکل سوم:

    triggered
  • سوم‌شخص مفرد:

    triggers

معنی

رهاسازی، راه اندازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد triggering

  1. verb Put in motion or move to act
    Synonyms:
    causing stimulating provoking prompting sparking inflaming spurring starting propelling prodding pricking piquing releasing moving motivating activating instigating initiating inspiring inciting impelling generating goading galvanizing fomenting exciting tripping
  1. verb Cause to happen
    Synonyms:
    causing bringing stirring securing occasioning making inducing generating effecting
    Antonyms:
    stopping halting checking blocking

ارجاع به لغت triggering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «triggering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/triggering

لغات نزدیک triggering

پیشنهاد بهبود معانی