امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Troublemaker

ˈtrʌblˌmeɪkər ˈtrʌblˌmeɪkə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    troublemakers

معنی

noun
مزاحم، موجد زحمت ودردسر، اشوبگر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد troublemaker

  1. noun person who causes a problem
    Synonyms:
    agent provocateur agitator bad actor firebrand gremlin heel hellion incendiary inciter inflamer instigator loose cannon meddler mischief-maker nuisance phony punk rabble-rouser rascal recreant smart aleck snake stormy petrel weasel
    Antonyms:
    peacemaker

ارجاع به لغت troublemaker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «troublemaker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/troublemaker

لغات نزدیک troublemaker

پیشنهاد بهبود معانی