امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unbecoming

ˌʌnbɪˈkʌmɪŋ ˌʌnbɪˈkʌmɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناشایست، نازیبا، ناخوشایند، نامناسب، قبیح، دور از شأن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- behavior unbecoming a lady.
- رفتاری که در شأن یک بانو نیست.
- You must not do what is unbecoming for your situation.
- نباید کاری که برای موقعیتی ناخوشایند است انجام دهی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbecoming

  1. adjective improper, unsuitable
    Synonyms:
    awkward clumsy discreditable gauche ill-suited inappropriate inapt incongruous indecent indecorous indelicate inept maladroit malapropos offensive rough salacious tacky tasteless unattractive unbefitting uncomely undue unfair unfit unfitting unflattering ungodly unhandsome unlovely unseasonable unseemly unsightly unsuited untimely untoward unworthy
    Antonyms:
    acceptable becoming fitting proper seemly suitable

ارجاع به لغت unbecoming

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbecoming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbecoming

لغات نزدیک unbecoming

پیشنهاد بهبود معانی