با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Under The Weather

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb idiom informal C2
ناخوش‌احوال، چاییده، مریض‌احوال، دچار کسالت
- Don't worry about him; he's just a little under the weather, not seriously ill.
- نگرانش نباش؛ او فقط کمی دچار کسالت است؛ مریضی‌اش جدی نیست.
- He claims he's fine, but I know he's been under the weather lately.
- او ادعا می‌کند که حالش خوب است، اما من می‌دانم که اخیراً ناخوش‌احوال بوده است.
- The change in season always seems to make me feel under the weather.
- تغییر فصل انگار همیشه باعث می‌شود که کمی ناخوش‌احوال شوم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد under the weather

  1. adverb not feeling well, If someone is or feels under the weather, they feel ill
    Synonyms: ailing, bedridden, below par, diseased, ill, out of sorts, run-down, sick, sickly, unhealthy, unwell

ارجاع به لغت under the weather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «under the weather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/under-the-weather

لغات نزدیک under the weather

پیشنهاد بهبود معانی