با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Underlie

ˌʌndərˈlaɪ ˌʌndəˈlaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    underlay
  • وجه وصفی حال:

    underlying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مبنای چیزی بودن، شالوده‌ی چیزی بودن، علت چیزی بودن، زمینه‌ی چیزی بودن، مبنای چیزی را تشکیل دادن، شالوده‌ی چیزی را ساختن، زیربنای چیزی را ساختن
- the principles that underlie our foreign policy
- اصولی که شالوده‌ی سیاست خارجی ما را تشکیل می‌دهد
- The principles of equality and justice underlie our legal system.
- اصول برابری و عدالت زیربنای نظام حقوقی ما هستند.
verb - transitive
در زیر بودن، در زیر چیزی قرار داشتن
- The roots of the tree underlie the ground, anchoring it in place.
- ریشه‌های درخت در زیر زمین قرار دارند و آن را در جای خود محکم می‌کنند.
- A layer of ice underlies the frozen lake.
- لایه‌ای از یخ در زیر دریاچه‌ی یخ‌زده قرار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد underlie

  1. verb To support; often used with up
    Synonyms: carry, bear, hold up

لغات هم‌خانواده underlie

ارجاع به لغت underlie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «underlie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/underlie

لغات نزدیک underlie

پیشنهاد بهبود معانی