امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unhandy

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

مشکل به‌دست‌آمده، ناراحت، نامناسب برای حمل‌ونقل، دور از دسترس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unhandy

  1. adjective Unskillful
    Synonyms:
    awkward clumsy maladroit fumbling inept bungling bunglesome bulky incompetent blundering bumbling botching slipshod amateur cumbersome ungainly inexpert unmanageable inconvenient heavy-handed unwieldy klutzy unskillful
    Antonyms:
    able accomplished nimble
  1. adjective Inconvenient
    Synonyms:
    awkward ill-arranged unwieldy ill-contrived bothersome clumsy ill-adapted cumbersome discommodious unfit disadvantageous inappropriate unsuitable hampering cumbrous
    Antonyms:
    convenient manageable commodious

ارجاع به لغت unhandy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unhandy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unhandy

لغات نزدیک unhandy

پیشنهاد بهبود معانی