با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Unlock

ʌnˈlɑːk ʌnˈlɒk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unlocked
  • شکل سوم:

    unlocked
  • سوم شخص مفرد:

    unlocks
  • وجه وصفی حال:

    unlocking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2
گشودن (قفل)، بازکردن
- to unlock a chest
- قفل صندوق را باز کردن
- to unlock clenched jaws
- فک‌های به‌هم‌فشرده را از هم گشودن
- to unlock a secret
- رازی را آشکار کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unlock

  1. verb open; solve
    Synonyms: break in, crack, decipher, free, jimmy, liberate, open the door, pop, release, set free, unbolt, unbutton, uncork, undo, unfasten, unhook, unlatch, unravel, unseal, unshut

ارجاع به لغت unlock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unlock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unlock

لغات نزدیک unlock

پیشنهاد بهبود معانی